دلگیر میشوم وقتی فکر میکنم
که عاشقانه هایی که برایت مینویسم
مثلِ چای هایی هستند که خورده نمیشوند!
یخ میکنند و باید دور ریخت!
فـــــــــرقی نداره
سقفی بالای سرم باشه یا نه؛
وقـــــــــــتی,
چهار دیواری دستانـــــــت ,مال من است...
به وقتایی که دلت گرفته . . .
بغض داری, آروم نیستی ,دلت براش تنگ شده. . .
حوصله ی هیچکس رو نداری!
به یاد اون لحظه ای بیوفت که بی قراری هاتو دید
اما چشماشو بست و رفت . . .
گفتی بازی برد و باخت دارد...
ولی زبانم بند آمد بگویم که من بازی نکردم
؛ من با تو زندگی کردم!
.لعنتی
سالها گذشت
من همچنان درانتظار بالی برای پروازبودم
تو را دیدم
اوج گرفتم
شوق اسمان دربیدار شد
حال با من پرواز کن
که برای
خدادلتنگم
ارامش وجودمن بودنم دراغوش مردانه ات است
بگذارحسودان هرچه میخواهندبگویند
جزتووعشق توتموم دنیاپر
وقتی در اغوش کسـی باشی کـِ دوســـتَش داری،
دنیا جای خیلـــــی بهتــری ست...
حالا بگــذار همـه بگویــند کـِــ حرام است...
هر چـــِ بـــادابــــــــــاد!
وقتی کسی را دوست داری
حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا را بدی
فقط یک بار نگاهش کنی
وقتی کسی تو قلبته
حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که عشقته
عاشقی را بلد باشه
ترک کردن خاطراتت سخت است...
هر چند ذهنم را به تخت بسته ام...
اما لعنتی...
تو مانند اعتیادی...
هرگز ترک نمی شوی..
نمی شناسمت...
برایم غریبه شده ای...
از روزی که دستهای او را گرفتی...
دستانت با دستهای من غریبه شده...
دیگر نگاهت را نمی شناسم...
گرمای تنت برایم غریبه است...
تو...
از روزی که او را در آغوش کشیدی...
برای من غریبه شدی...
من همان روز اول قلبم را به تو هدیه دادم...
تو با رفتنت دو قلب داری...
و من مرده ای بیش نیستم...
شیطان را میستایم ......
اری شیطان را میستایم ......
دروغ نگفت.........
جهنم را به جان خرید اما نظاهر بدوست داشتن انسان نکرد ...
مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد
نسیمی بود که وزید و رفت...
مدت هاست دل تنگ بارانم...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم...
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام...